آسمونه ابری

یه دنیا حرف داشتم و می خواستم بگم .... ولی هیچی نگفتم ..... و سکوت کردم .. نگاه کردم به آسمون گرفته و ابری
که نه می تونست گریه نه حرفی بزنه و فقط گرفته بود نمی دونم به چه جرمی ...

خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین ، درسته که برام آسون نبود ، جلوی کسی این کارو کردم که خیلی دوسش دارم و

برای تک تک حرفهاش ارزش قائلم و روشون وقت می زارم و فک می کنم .


غرورم شکست ، ولی ناراحت نشدم چون الکی و بی خودی نشکست ، به خاطر حرفام و کارام بود .


به اونم حق می دم چون انتظاراتی داره و باید بهشون برسه تا بتونه اطمینان کنه .

*******************************************************************

خیلی دوستت دارم ،
هر کاری کنی بهت حق می دم چون دوره و زمونه آدمها رو نسبت به همدیگه بی اعتماد کرده .