ریاضیات و دنیای خودش


من از قدیم تو ریاضی مشکل داشتم ‌، این مطلب می تونه به بقیه دوستانی که علاقه مند به رشته زیبای ریاضی دارن و اونایی که ندارن و مجبورن پاس کنن ، کمک کنه . 


ریاضی را بلند بخوانید


دانشمندان اسپانیایی با انجام بررسی هایی دریافتند اگر مسائل ریاضی را با صدای بلند بخوانیم آسان تر حل می شوند. به گزارش مهر محققان دانشگاه گرانادا در تحقیقات خود نشان دادند اگر تکالیف دشوار ریاضی با صدای بلند خوانده شوند می توان به راه حل صحیح آنها به روشی ساده تر دست یافت. بر پایه این تحقیقات، فکر کردن با صدای بلند به حل سریع تر مسائل ریاضی کمک می کند. همچنین این دانشمندان مشاهده کردند کشیدن اشکال مرتبط با مسائل ریاضی نیز می تواند برای یافتن راه حل درست مفید باشد، چراکه این شکل ها در واقع نمادی گرافیکی از مساله هستند. این پژوهشگران از گروهی از دانشجویان سال آخر رشته ریاضی خواستند مسائل ریاضی را در اتاق های مجزا و به تنهایی حل کنند و در حالی که این دانشجویان مشغول حل مسائل بودند از آنها فیلمبرداری کرده و مشاهده کردند کسانی که با صدای بلند فکر می کردند یا اشکال مساله را می کشیدند با سرعت بیشتری به راه حل صحیح می رسیدند. نتایج این تحقیقات تایید می کند که نمادها نقش مهمی در فکر کردن به ریاضی ایفا می کنند و به درک بهتر مفاهیم ریاضی کمک کرده و با تحریک فکر، آن را برای رسیدن به راه حل مسائل یاری می دهند.


سال نو

امسال برای من خیلی اتفاق های جالبی افتاد ، می خوام تمام وقایعی که تو سال 86 برام پیش اومد رو بنویسم ، خاطرات رو به دو دسته تقسیم کردم 1- خوب 2- بد ، اول میخوام خوب ها رو بگم ...

---------------------------------------------------------------------------------------
- خوب :

1- اواخر اردیبهشت مامان و بابا رفتن حج
2- اواسط خرداد تونستم ماشین بخرم البته با کمک مامان و سخت کوشی خودم .
3- خیلی مسافرت داشتم ،
- شمال مهر ماه خیلی چسبید با سه تا از دوستام
- اواخر مرداد ماه رفتیم طالقان با دوستای خواهرم و کلی خندیدیم و خوش گذشت .
- اواخر تیر ماه سفر خانوادگی با ویلای دایی مادرم تو دماوند خیلی چشبید خصوصاٌ استخرش.
- اواخر شهریور ماه رفتیم فشم ویلای شوهر دختر دایی مادرم و گردو کندنش یه طرف و شرط بندی بخاطر استخرش به یه طرف دیگه ( 5 تا پسر بودیم شرط بستیم که تو اون سرمای فشم شب بریم تو آب و خلاصه تمام جوانهای روغن نباتی جرات نکردن برن ، آخر سر شوهر دختردایی مادرم رفت تو آب)
- شمال آذر ماه به من خیلی چسبید ، ولی شمالیهای بی رحم کارت سوخت و پولهای یکی ازدوستامون رو دزدیدن ) ولی خیلی خندیدیم .
- سفرهای قم خیلی دلچسب بود با دوستانم ( شب می رفتیم و صبح می اومدیم ) یه جورایی قم پاتوق ما شده بود .
- سفر آخری که به روستای قاهون داشتیم فوق العاده بود.

4- آذر ماه با کسی آشنا شدم که تو برنامه هام اصلاٌ پیش بینی نکرده بودم و زندگیم رو تغییر داد ، خصوصاٌ عامل خیلی از پیشرفتهام شد البته چون هدیه خداوند بود از اول اومدنش برام نیک بود و خوبی آورد .
5- پرونده کمیته انضباطی دانشگاه حل شو و من از تحصیل منع نشدم .
6- ترم مهر ماه 86 ، تمامی واحدها رو پاس کردم و خیلی خوشحال بودم ، اصلاٌ باورم نمی شد ، البته همه اش بخاطر فرشته ی مهربونم بود .
7- خدا خیلی کمکم کرد تو تمام زمینه ها ، آبروی منو خیلی جاها حفظ کرد و نذاشت بره . پیش دوستام ، خانواده ، فامیل هیچ وقت از لحاظ مالی شرمنده نشدم .
9- به خدا خیلی نزدیکتر شدم ، خیلی جاها چیزایی رسوند که من اصلاٌ انتظارش رو نداشتم که من زندگی الانم رو مدیونش هستم .
10- با کمک خواهری تونستیم معامله های خیلی خوبی تو زمینه مسکن انجام بدیم و پیشرفتهای خیلی بزرگ و باور نکردنی داشتیم .
11- یکی از خانواده ما رفت که برای من خیلی بهتر شد آرامش برگشت به خونه ما .
12- از لحاظ اخلاقی خیلی خوب شدم و تونستم با پدرم رابطه خوبی برقرار کنم ، کلاٌ تونستم خیلی از حرکات بدم رو ببوسم و بذارم کنار .
13- یکی از دوستای قدیم من که الان برای خودش کسی شده و کنسرت برگزار می کنه، منو اورد تو دنیای موسیقی و با خیلی از بزرگان آشنا کرد که ساز با اومدنش جایگزین خیلی چیزا و همدم تنهاییم شد .

---------------------------------------------------------------------------------------
- بد :

1- فوت بهترین عموی من ، که خیلی مرد و بزرگ اندیش بود ، من تا هفت شب می رفتم سر خاکش و گریه می کردم از بابای خودم بیشتر دوسش داشتم ، بصورت پنهانی و به دور از دید خانواده خودم بهش کمک کردم و هر جا که می خواست می بردمش بهش تا اونجا که می تونستم کمک می کردم . ولی وقتی فوت کرد بچه هاش همه پشیمون بودن که چرا پدرشون رو یکبار نبرده بودن مسافرت ، ولی من خوشحال بودم از اینکه قدرش رو دونستم ، وقت گذاشتن توقبر من رفتم و سرش رو از تو کفن در اوردم و گذاشتم بیرون و یه دعا گذاشتم روی پیشونیش و همونجا اشکام ریخت روی صورتش می دونم جاش تو بهشه . ( عمو جون الان که دارم اینو می نویسم ، اشکام داره می ریزه ، چون تو این دوره زمونه مرد پیدا نمیشه ، دوس دارم یه جو از مردونگیت رو داشته باشم ) ای کاش دنیا یه وقتهایی اینقد کوچیک نمی شد ، وقتی یکی رو که دوس داری از دست می دی دیگه ......
2- مریضی پدرم و بستری شدنش در بیمارستان .
3- مشکلات روحی مادرم که خیلی عذابش می داد و من نمی تونستم کمکی کنم .
4- مشکلاتی که برای دادشم پیش اومده بود و من تمام سعی ام رو کردم که حل بشه ولی .....
5- از سر کارم اومدم بیرون ، روز اول فقط تو اتاقم حبس بودم ،چقد زحمت کشیدم ولی هیچی قدرش رو ندونست ، ولی اومدن بیرون از اونجا برام خوش یُمن بود .
6- اینقد تو عمرم از لحاظ مالی تو منگنه نبودم ،ولی می دونم حل میشه.

---------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه گیری امسال :

سال خوبی بود ، سال پیشرفت بود ، به جاهای جالبی رسیدم و چیزهای خوبی کشف کردم از همه مهمتر تغییرات بزرگی داشتم ..
همه ی آرامشی که الان دارم به خاطر وجود توئه .
می دونم سال جدید برای ما ( من و تو ) خیلی خوبه ، حتی بیشتر از تصورات ما ؛ خیلی دوستت دارم .

برای همه دوستای خوبم آرزوی شادی و موفقیت دارم .


زندگی می گذره ، چه خوب چه بد !!!

 

فلیکای مهربون  اینم از حق طبیعی ما ........

 

خدا رو شکر امروز طبق نقل قول ها و شنیده ها حاکی از سردمداران دانشگاه ، مشکل کمیته انضباطی من داره حل میشه...... چقدر نذر کردم.... چقدر قاطی کردم... می دونم تمام این مسئولین منو داشتن اذیت می کردن... و مشکل من حل شده بود ....... دیگه قسم خوردم تا آخر عمرم تو انجمن اسلامی و مسائل حساس دخالت نکنم و حتی  .... مگه ما کی هستیم و چقدر قدرت داریم...

 

---------------------------------------------------------------------------------------

خدا رو شکر پروژه های درس ذخیره رو خوب تونتسم ارائه بدم و استاد کلی ازم تشکر کرد..... ولی استاد گفت اسم شما تو فهرست جدیدم نیست ، گفتم استاد من مشکل کمیته انضباطی داشتم ، تا آخر هفته معلوم میشه.. گفت من نمره ات رو می زارم ولی فهرست رو برام بگیر....

"" بعد ارائه یه حس فوق العاده خوبی بهم دست که به خودم شک کردم ""

 

---------------------------------------------------------------------------------------

امروز ساعت 7  شب به من اعلام شد جشن تولد مامانی هست.... منم که این جور حاها اصلاٌ  

نمی شنوم... خلاصه با جعبه شیرینی و یه شاخه گل سر و ته شو هم اوردم .

 

آخه چرا من هر جشن تولد باید اینقدر پیاده شم ، دفعه پیش مستقیم به همه گفتم من دیگه کادو نمی گیرم .. جشن تولد من که میشه همه یادشون میره ...

آخه نمی دونید جریان چیه ، این برای اون تولد می گیره و به همه می گه و از اون طرف هم بقیه ....

آخه برای منه بدبخت کی اعلام می کنه به بقیه....

 

---------------------------------------------------------------------------------------

امروز عروسی استاد ما هست سرکار خانم مهندس مریم.......... .

استاد برات آرزوی خوشبختی میکنم .

این استاد با من سه سال اختلاف سنی داره ...

خیلی استاد با جنبه و با فهم شعوری هستش ...

 

---------------------------------------------------------------------------------------

 

باورم نمی شد این کتاب در ستایش زندگی اثر مسیحا برزگر اینقدر پر محتوا و قشنگ باشه . حتماٌ بخونید..