خیلی مهم ، حتماً مطالعه کنید :
یه مطلبی می خوام در مورد حمایت از آقایون و اندیشه اشتباه خانومها نسبت به آقایون بنویسم ...
این داستان کاملاٌ واقعی است و در سال 1200 میلادی در اروپا به وقوع پیوسته است و برای اینکه مسائل را به روز کنیم نام بعضی از اسامی تغییر یافته است . " از کتاب اندیشه زنان در اروپای قرون وسطی / نویسنده : برادران رایت ( ویلبر و اولیور ) "
یکی بود یکی نبود یه جنگل بود و یه هیزم شکن یه روزی ، وقتی هیزم شکن مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه ، وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید : چرا گریه می کنی ؟
هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده . فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت ، آیا این تبر توست ؟ هیزم شکن جواب داد : " نه " .
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار به یه تبر نقره ای برگشت و پرسید آیا این تبر توست ؟ هیزم شکن جواب داد : " نه " .
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟
جواب داد : آره ، فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد .
یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب ، هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید : که چرا گریته می کنی ؟
" اوه فرشته ، زنم افتاده توی آب. "
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه ؟
هیزم شکن فریاد زد " آره "،
فرشته عصبانی شد . " تو تقلب کردی ، این نامردیه. "
هیزم شکن جواب داد : اوه ، فرشته من منو ببخش ، سوء تفاهم شده . میدونی ، اگه به جنیفر لوپز "نه" میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی و باز هم اگه به کاترین زتا جونز "نه" میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم ، آره .
اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی . اما فرشته ، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم ، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره .
نکته اخلاقی این داستان اینه که هر وقت یه مرد دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و منطقیه !!!