مرگ و زندگی

 

امروز خیلی روز بدی بود برام ، حالم وحشتناک گرفته بود ،

 

صبح ساعت 7:00 شوهر دختر عموی من زنگ زد به خونه ما و با یه حالت بغض آلود گفت صادق سریع با عمو  و زن عمو پاشو بیا بیمارستان ، هی گفتم چی شده ، گفت سریع بیایید ،

 

بعد تماس قبلی ، یکی دیگه از دختر عموهای من زنگ زد و با حالت بغض بهم گفت بابام رفت پیش خدا ، من تلفن رو بدون خداحافظی قطع کردم و رفتم پهلوی بابام با یه حالت بغض بهش گفتم سریع حاضر شو بریم بیمارستان زنگ زدن گفتن بیاید ، بابام فهمید و نشست روی مبل دیدم داره گریه می کنه ، شاید باورتون نشه گریه بابام رو تا حالا ندیده بودم ،

تو رو راه که می رفتم خواهرم رو از محل کارش بیارم به خدا گفتم : خدایا من شب قبل اینقدر دعا کردم ، یعنی اینقدر برات ارزش نداشتم که عموی منو برام نگهداری و نره تا بتونم بهش خدمت کنم ..........

 

وای بهترین عموی من رفت ، اصلاً باورم نمیشه .................

 

با این که با افکار مترلینگ زیاد موافق نیستم ، ولی یه حرف جالب درباره مرگ گفته :

 

"" ما برای این زندگی می کنیم که به دوران دوم زندگی خود که مرگ نام دارد برسیم بنا

 

براین مرگ آغاز زندگی ماست""

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ http://hamlet.blogsky.com

خیلی متاسف شدم از خوندن خبری که نوشته بودی...
بهت تسلیت میگم و خدا رحمتشون کنه...

متشکرم ،

امیر نمی دونم خدا چرا اون آدمهایی که اطرافیانشون بیشتر دوسشون داره رو زود می بره .
این چه رسمیه ،....

نوشین۱۷ پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:31 ق.ظ http://Nooshin17.com

واقعا تسلیت میگم :( خیلی غم انگیزه عمو واقعا موجود دوست داشتنیه میدونم که غم از دست دادنش خیلی سخته و تسلیت کلمه کوچیکیه ...

خیلی ممنون ،
لطف دارید ،

تو کتاب اعتماد به نفس در ده روز "م حورایی " یه مطلب قشنگی نوشته بود که : تبریک گفتن به یه شخص زیاد تو چشم نمی یاد ولی تسلیت گفتن حتی به زبان آوردن این کلمه برای اون شخص تو اون لحظه ی تلخ خیلی تو ذهنش می مونه ....

نوشین۱۷ پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ق.ظ http://Nooshin17.com

از لطفی که نسبت به من و وبلاگم داشتین واقعا سپاسگزارم امیدوارم واقعا شایسته اش باشم :)
راستی شما همون آقای صادقی هستین که چند وقت پیش تو قرار تو کافی شاپ باراندازه دیدیمتون؟

خواهش می کنم ،

من یه اخلاقی دارم و همه اطرافیان من می دونن ، چیزی برام جالب و زیبا برسه ، حتماٌ به طرف مقابلم می گم .
حالا بد یا خوب اخلاقم رو کاری ندارم ، می خوام این حس خوب بودن رو به طرف مقابلم هم انتقال بدم تا بیشتر خوش رو درک و بشناسه ...

فکر نمی کنم ، متاسفم ................

فلیکا شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ق.ظ

غم آخرت باشه.
خدا رحمتش کنه....

ممنوم از لطفتون ،

فکر کن اگه غم آخر بود چی میشد ،

ولی نه ، چون هیچ وقت غم آخر نیستش .

لطف داری ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد