می خوام از این به بعد به راه حل فک کنم نه به مشکلات .

شروع خیلی خوبی رو آغاز کردم ، خدایا بخاطر این چند روز خیلی ممنون .

حاله عجیب

چه حال عجیبی دارم ،

چقد بده که آدم بدونه یه کسی چند وقت دیگه می میره و اون شخص براش خیلی عزیزه ،
از خدا می خوام منو جای تو ببره ولی تو بمونی ، من زیاد ارزش خاصی ندارم ولی سایه تو بالاسر خیلی ها براشون نعمته ، من حاضرم این فداکاری رو کنم بدون تعیین شرطی چون همه ی آدمها رو دوس دارم ، مادرم ، پدرم ، داییم ، خالم ، خواهرم ، برادرم ، گلم .....
آخه شما که می دونستید من حساسم چرا به من گفتید ...
تا اون روز که میخواد بره من دیونه میشم..

***************************************

خسته شدم از اینکه برای دیگران مایه دلگرمی ام و همه کناره من شاد میشن و از زندگی لذت می برن .
سهم من از لذت های شما ، هیچه هیچ........

از گریه کردن هم بدم میاد ..............
حوصله فک کردن هم ندارم ..............
با کسی هم نمی تونم صحبت کنم ...........

الان خیلی بهت نیاز دارم ولی همه ی این تنهایی ها رو تحمل می کنم ، نمی خوام درد و دلم پیش کسی جزء تو باشه ،

***************************************
می خوام بزرگ شم ، بزرگتر از تصورات دیگران ، خودم رو باور دارم .

امسال نمی زارم از دستم در بره ، اینو قسم می خورم ، سال 87 دارم بهت می گم : امسال ولت نمی کنم از روز اول تا روز آخر که میخوای جون بدی و بری باهات کار دارم ... می خوام قدم های بزرگی بردارم و ترس ها رو بزارم کنار تا ادامه راه برام آسون تر بشه .

***************************************

سال نو

امسال برای من خیلی اتفاق های جالبی افتاد ، می خوام تمام وقایعی که تو سال 86 برام پیش اومد رو بنویسم ، خاطرات رو به دو دسته تقسیم کردم 1- خوب 2- بد ، اول میخوام خوب ها رو بگم ...

---------------------------------------------------------------------------------------
- خوب :

1- اواخر اردیبهشت مامان و بابا رفتن حج
2- اواسط خرداد تونستم ماشین بخرم البته با کمک مامان و سخت کوشی خودم .
3- خیلی مسافرت داشتم ،
- شمال مهر ماه خیلی چسبید با سه تا از دوستام
- اواخر مرداد ماه رفتیم طالقان با دوستای خواهرم و کلی خندیدیم و خوش گذشت .
- اواخر تیر ماه سفر خانوادگی با ویلای دایی مادرم تو دماوند خیلی چشبید خصوصاٌ استخرش.
- اواخر شهریور ماه رفتیم فشم ویلای شوهر دختر دایی مادرم و گردو کندنش یه طرف و شرط بندی بخاطر استخرش به یه طرف دیگه ( 5 تا پسر بودیم شرط بستیم که تو اون سرمای فشم شب بریم تو آب و خلاصه تمام جوانهای روغن نباتی جرات نکردن برن ، آخر سر شوهر دختردایی مادرم رفت تو آب)
- شمال آذر ماه به من خیلی چسبید ، ولی شمالیهای بی رحم کارت سوخت و پولهای یکی ازدوستامون رو دزدیدن ) ولی خیلی خندیدیم .
- سفرهای قم خیلی دلچسب بود با دوستانم ( شب می رفتیم و صبح می اومدیم ) یه جورایی قم پاتوق ما شده بود .
- سفر آخری که به روستای قاهون داشتیم فوق العاده بود.

4- آذر ماه با کسی آشنا شدم که تو برنامه هام اصلاٌ پیش بینی نکرده بودم و زندگیم رو تغییر داد ، خصوصاٌ عامل خیلی از پیشرفتهام شد البته چون هدیه خداوند بود از اول اومدنش برام نیک بود و خوبی آورد .
5- پرونده کمیته انضباطی دانشگاه حل شو و من از تحصیل منع نشدم .
6- ترم مهر ماه 86 ، تمامی واحدها رو پاس کردم و خیلی خوشحال بودم ، اصلاٌ باورم نمی شد ، البته همه اش بخاطر فرشته ی مهربونم بود .
7- خدا خیلی کمکم کرد تو تمام زمینه ها ، آبروی منو خیلی جاها حفظ کرد و نذاشت بره . پیش دوستام ، خانواده ، فامیل هیچ وقت از لحاظ مالی شرمنده نشدم .
9- به خدا خیلی نزدیکتر شدم ، خیلی جاها چیزایی رسوند که من اصلاٌ انتظارش رو نداشتم که من زندگی الانم رو مدیونش هستم .
10- با کمک خواهری تونستیم معامله های خیلی خوبی تو زمینه مسکن انجام بدیم و پیشرفتهای خیلی بزرگ و باور نکردنی داشتیم .
11- یکی از خانواده ما رفت که برای من خیلی بهتر شد آرامش برگشت به خونه ما .
12- از لحاظ اخلاقی خیلی خوب شدم و تونستم با پدرم رابطه خوبی برقرار کنم ، کلاٌ تونستم خیلی از حرکات بدم رو ببوسم و بذارم کنار .
13- یکی از دوستای قدیم من که الان برای خودش کسی شده و کنسرت برگزار می کنه، منو اورد تو دنیای موسیقی و با خیلی از بزرگان آشنا کرد که ساز با اومدنش جایگزین خیلی چیزا و همدم تنهاییم شد .

---------------------------------------------------------------------------------------
- بد :

1- فوت بهترین عموی من ، که خیلی مرد و بزرگ اندیش بود ، من تا هفت شب می رفتم سر خاکش و گریه می کردم از بابای خودم بیشتر دوسش داشتم ، بصورت پنهانی و به دور از دید خانواده خودم بهش کمک کردم و هر جا که می خواست می بردمش بهش تا اونجا که می تونستم کمک می کردم . ولی وقتی فوت کرد بچه هاش همه پشیمون بودن که چرا پدرشون رو یکبار نبرده بودن مسافرت ، ولی من خوشحال بودم از اینکه قدرش رو دونستم ، وقت گذاشتن توقبر من رفتم و سرش رو از تو کفن در اوردم و گذاشتم بیرون و یه دعا گذاشتم روی پیشونیش و همونجا اشکام ریخت روی صورتش می دونم جاش تو بهشه . ( عمو جون الان که دارم اینو می نویسم ، اشکام داره می ریزه ، چون تو این دوره زمونه مرد پیدا نمیشه ، دوس دارم یه جو از مردونگیت رو داشته باشم ) ای کاش دنیا یه وقتهایی اینقد کوچیک نمی شد ، وقتی یکی رو که دوس داری از دست می دی دیگه ......
2- مریضی پدرم و بستری شدنش در بیمارستان .
3- مشکلات روحی مادرم که خیلی عذابش می داد و من نمی تونستم کمکی کنم .
4- مشکلاتی که برای دادشم پیش اومده بود و من تمام سعی ام رو کردم که حل بشه ولی .....
5- از سر کارم اومدم بیرون ، روز اول فقط تو اتاقم حبس بودم ،چقد زحمت کشیدم ولی هیچی قدرش رو ندونست ، ولی اومدن بیرون از اونجا برام خوش یُمن بود .
6- اینقد تو عمرم از لحاظ مالی تو منگنه نبودم ،ولی می دونم حل میشه.

---------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه گیری امسال :

سال خوبی بود ، سال پیشرفت بود ، به جاهای جالبی رسیدم و چیزهای خوبی کشف کردم از همه مهمتر تغییرات بزرگی داشتم ..
همه ی آرامشی که الان دارم به خاطر وجود توئه .
می دونم سال جدید برای ما ( من و تو ) خیلی خوبه ، حتی بیشتر از تصورات ما ؛ خیلی دوستت دارم .

برای همه دوستای خوبم آرزوی شادی و موفقیت دارم .